حادثه از این قرار بود که شب بیستم یکی از فرماندهان انقلابی این یگان که در پادگان تیپ سوم زرهی همدان شب را در حال استراحت بسر می بردند به صورت مخفیانه با مراجعه به دفتر حضرت آیت الله مدنی هدف از این ستون کشی را بیان نمود ومعظم له شبانه تمامی عناصر انقلابی همدان را فراخوانی نمودند و همان شب خبر سینه به سینه در بین مردم همدان انتشار یافت.
مشخصات:
نام و نام خانوادگی:محمد حسین عاشوری
نام پدر:نوراحمد
تاریخ تولد:1/1/1337
تاریخ شهادت:22/11/1357
محل تولد: روستای حسن آباد عاشوری - شهرستان بهار
تحصیلات:سوم ابتدایی
شغل:بنا
محل شهادت:همدان،جاده همدان-کرمانشاه
مرکز بستری:بیمارستان اکباتان
نحوه شهادت:درگیری انقلابیون با لشگرطاغوتی81کرمانشاه
گلزار تدفین:گلزار شهدای روستای حسن آباد عاشوری-شهرستان بهار
زندگی نامه:
این شهید بزرگوار درسال 1337در یک خانواده مذهبی در روستای یعقوب شاه چشم به جهان گشود. تحصیلات خود را تا سوم ابتدایی ادامه داد ولی به دلیل فقر مالی خانواده و فقر فرهنگی حاکم بر روستا در دوران ستم شاهی تحصیل را رها کرد و مشغول به کار در کنار پدر بزرگوارشان شدند و خیلی زود به عنوان یک بنای حرفه ای ساختمان شناخته شد در اوج انقلاب زمانی که تظاهرات مردمی علیه طاغوت به اوج خودرسیده بود بارها دراین تظاهرات دوشادوش ملت قهرمان همدان شرکت می جست.
در روزی که (21/11/1357) ستون زرهی لشگر 81 کرمانشاه که جهت سرکوب نمودن حرکت انقلابی مردم تهران عازم پایتخت بودند، با گروهی از مردم روستا توسط یک وانت به شهر مراجعه کردند. این اقدام که توسط شهید آیت الله مدنی رهبری می شد توانست این ستون زرهی را متوقف کند که این شهید بزرگوار در حین درگیری انقلابیون با نظامیان توسط فرمانده این یگان مورد اصابت گلوله قرار گیرد و بعد از انتقال به بیمارستان اکباتان علی رغم تلاش پزشکان در سن 19سالگی به فیض عظیم شهادت نائل آمد.
بعد از شهادت و اطلاع شهیدآیت الله مدنی خود شخصا با گروهی کثیری از مردم، پیکر پاک این شهید را به روستا انتقال دادند و بعد از انجام اعمال، پیکرشهید در گلزار شهدای روستا به خاک سپرده شد.
با دستور و توصیه شهید بزرگوار آیت الله مدنی جهت تجلیل از این شهید بزرگوار نام این روستا از یعقوب شاه به حسین آباد عاشوری تغییر نام داد.
حماسه21/11/1357:
حادثه از این قرار بود که شب بیستم یکی از فرماندهان انقلابی این یگان که در پادگان تیپ سوم زرهی همدان شب را در حال استراحت بسر می بردند به صورت مخفیانه با مراجعه به دفتر حضرت آیت الله مدنی هدف از این ستون کشی را بیان نمود ومعظم له شبانه تمامی عناصر انقلابی همدان را فراخوانی نمودند و همان شب خبر سینه به سینه در بین مردم همدان انتشار یافت و در صبحدم روز بیست و یکم جمعیتی بالغ بر دهها هزار نفر از مردم دلاورانه در مسیر کرمانشاه - همدان گسیل شدند همچنین مردم قهرمان شهرهای اسد آباد، بهار ومریانج نیز دوشادوش مردم همدان در این حرکت انقلابی شرکت نمودند، در ساعت 9 بامداد وضعیت به گونه ای شد که حتی نفرات پیاده هم روی جاده کرمانشاه نمی توانستند حرکت کنند چه رسد به کمر شکن های حامل تانک های عظیم الجثه.
اخطار مستمر فرماندهان خطاب به مردم هیچ اثری نداشت وهر لحظه بر ازدحام جمعیت افزوده می شد. سرانجام شاخه های گل وبوسه های مردم که نثار پرسنل ارتش می شد وهر دل سنگی را ذوب می نمود تمامی فرماندهان ونیروهای ارتش را به زانو در آورده ودر عین حال مقاومت هایی نیز صورت می گرفت اما سرانجام مردم انقلابی با تصرف تمامی تجهیزات غائله را ختم نمودند.
صدها قبضه اسلحه و مقادیری مهمات بدست مردم افتاده وجهت حصول اطمینان از عدم تحرک وسائل نقلیه چرخ بسیاری از آن ها پنچر وشیلنگ های سوخت رسان ْآنها توسط قیچی های آهن بر بریده شده و سیلی از گازوئیل بر سطح آسفالت جاری شد با این اقدام حماسی مردم که قطعا به منزله ی تیر خلاصی بر پیشانی ظلم تلقی می گردید از هجوم این یگان زرهی به تهران جلوگیری شده ویکی از بزرگترین حماسه های دوران انقلاب رقم خورد.
خاطره ای ازنحوه شهادت:
اول راه پیمائی بود که بنا شد از خیابان باباطاهر به طرف امام زاده عبدالله حرکت کنیم. خبر حمله تانک ها از شب گذشته در گوشی صحبت میشد، ولی خبر هنوز تایید نشده بود. در اطراف امامزاده عبدالله بودیم که ناگهان خبر رسید تانک ها از طرف کرمانشاه به طرف تهران در حال حرکتند.
جوان بودیم و پرنشاط. در اولین فرصت خود را به تانک ها رساندیم. در چشم به هم زدنی جاده بسته شد و اولین کاری که از دستمان آمد ماشین های اوراقی کنار جاده را وسط جاده ریختیم. به فکر جلوگیری از تانک ها بودیم لحظه به لحظه بر میزان جمعیت افزوده میشد. بعضی ها ریختند سر تانک ها و ارتش تسلیم شد. ناگهان تیری شلیک شد. ما کنار یک تانک بودیم. فردی نیز روی تانک دراز کشیده بود که تیر خورد. من او را روی دوش گرفتم و به طرف عقب کشیدم احتمال شدت درگیری میرفت. همان طور که او را به عقب میآوردم، دیدم شهید مدنی مثل شمع در وسط ایستاده و عده کمی در اطرافشان ایستادهاند.
یک فرمانده ارتش هم در کنارشان ایستاده بود و شهید مدنی میگفتند: «اینها از خود ما هستند. ارتش متعلق به ماست. اینها برادرهای ما هستند.» یکباره دستم را که غرقه در خون بود، بالا گرفتم و گفتم این نشانه برادری است. این خون را ببینید.» .سریع خودم را از جمع خارج و مرد زخمی را روی موتوری سوار و به طرف بیمارستان اعزامش کردم.
*محمد علی حیدری
تهیه و تنظیم: مصطفی غفاری (برادر زاده شهید)